اولين مسافرت ارميا بدون من و اكبر
چهارشنبه 19 آبان سال 95 فهيمه جمعه همه رو براي نهار به سراب دعوت كرده بود ولي به مامان گفت كه آقا جمال تهران دوره اش تموم شده و عصر حدود 9 ميرسه فرودگاه و از آنا خواست تا حاضر بشه و از امشب بره سراب ارميا و پارلا هم ذوق داشتند كه آنها هم برن مامان ارميا و پارلا رو هم با خودش برد و ارميا دو شب بدون ما تو خونه خاله فهيم اينا بود . تا اينكه جمعه حدود ده و نيم ما رسيديم سراب و ارميا ما رو ديد، ولي چون از بس خوش گذشته بود بهش زياد از اومدن ما انطور كه انتظار داشتيم استقبال نكرد سرش همش تو تب لت و بازي بود ولي اكبر و من ، خصوص هم اكبر خيلي ميگفت جاي ارميا خاليه برام اينم ارميا در شهر سراب ...